محمدطاهاي عزيزممحمدطاهاي عزيزم، تا این لحظه: 15 سال و 7 ماه و 1 روز سن داره
مسيحاي عزيزممسيحاي عزيزم، تا این لحظه: 8 سال و 8 ماه و 17 روز سن داره

گفته ها و ناگفته هاي مادرانه

امروز هوا برفیه

برف میاد بارون میاد آب از توی ناودوون میااااااااااد شما خونه مامان بزرگ هستی و سه روزی هست که اونجا تشریف داری و با امیر محمد بازی می کنی . الهی من قربونت برم حسابی بازی کردی و دلی از عزا درآوردی بهت سخت نمی گیرم تا بهت خوش بگذره ...
12 دی 1392

بدون عنوان

دیشب شب یلدا بود. یلدا بلندترین شب سال بود ولی چون دوشنبه مصادف است با اربعین حسینی و چهلمین روز فوت بابا بزرگ ساعت یک مرخصی گرفتم و رفتم خونه مامان تا حلوای مراسم را درست کنیم حلوا ها خیلی خوشمزه شدند. البته امروز ما در بانک یک جشن یلدا تو واحدمون برگزار کردیم .بعد از تمام شدن کارها اومدیم خونه رفتیم خونه مامان بزرگ. مامان بابا شهرام. شام میگو پلو و قرمه سبزی و ماهی زبیدی درست کرده بودند.که خیلی خوشمزه بود. خیلی. ولی از اونجایی که من دیگه جون نداشتم خیلی خسته بودم ساعت 11 اومدیم خونه. زمستون از راه رسید و تو منتظری برف های سفیدش هستی . برایت زمستانی زیبا و سپید در کنار گرمای وجودت آرزو می کنم.   ...
1 دی 1392
1